بسم الله 

نمی دانم کدام آدم چرکی بوده که رسم خانه تکانی را راه انداخته و ملت را گرفتار کرده . بعد از پنج ماه آمده ام خانه ( آن یک شبی که مادربزرگم فوت کرده بود را قبول ندارم چون آمدم فقط خوابیدم ) و باید بنشینم به خانه تمیز کردن :/

دلم برای خانه به معنای واقعی اش تنگ شده بود ، خانه ما در طالقان یک حالت مسافرتی دارد . همه چیز در حداقل است ، خالی است ، جان ندارد، روح خانه را ندارد انگار هر لحظه قرار است. جمع کنیم و برگردیم . 

اینجا حال و هوا بیشتر بهاری می زند . یا شاید ذهن من است که لابلای خاطرات پارسال بوی بهار را حس می کند . خریدن گل ، تپه شهدا . 

نمی دانم .

هر چیزی روحی دارد ، مرکز ثقلی که به هر حرکت تو ، به هر کنش تو و زندگیت معنا می دهد . بهار من هم نینو، همینطور است .

دلم برای غضنفر خیلی تنگ شده بود، تنگ در آغوشش گرفتم :)




مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها